تا حالا به این فکر کردید که چرا انرژی یه بازیگر صفر میشه؟ قبلش بیاین به اندازه ی چند خط خودتون رو مرور کنید:
شما کلی مطالعه ی بازیگری می کنید (کتاب و محصول و صوت آموزشی و کلاس های متعدد ) همراه با تجربه، ارتباط، دیدن، گوش کردن، جلسات تست بازیگری و کُلی سختی های دیگه که در این راه کشیدین و چون این راه رو دوست دارین، باز هم ادامه میدین،
اما چطور میشه که در لوکیشن و زمان های اصلیِ فیلمبرداری، بعنوان بازیگر، انرژی تون صفر میشه و هیچ کاری نمی تونید بکنید؟
قطعا علت های زیادی داره، در مقالات و آموزش های بازیگرافی، توضیحات کاربردی و خوبی درباره این مورد گفتیم و بعد از این مقاله هم ، آموزش های دیگری آماده کردیم تا با استفاده از آموزشها، همواره در هر زمان از هنرتون، از هر لحاظ بازیگرِ قوی تری باشید. برای این مقاله هم، از تجربه ی یکی از دوستان قدیمی شروع کردیم و در ادامه ی آن، با راه حل هایی که گفته میشه، اتفاقات بهتری رو تجربه می کنید.
یکی از مخاطبان، برای بازیگری یک فیلم دعوت به کار میشه و نهایتا هم نتیجه ی کار خوب میشه، البته نه عالی. چون قبل از فیلمبرداری و حتی قبل از ورود به لوکیشنِ فیلم، ترس های وحشتناکی رو تجربه میکنه که همون ها باعث میشن نتونه از دارایی هاش بخوبی استفاده کنه، البته اشتباه نکنید، اینجا دارایی های بازیگر پول نیست، بلکه بیان و بدن و حس و خلاقیت و بداهه و چیزای دیگه هست.
همین ایده ی خوبی برای شروع این مقاله بود. همیشه ترس هایی در وجود ما هستند، که به شدت و در حالت ها و موقعیت هایی که سالها آرزوی ما بودن، دست و پای ما رو قفل می کنند و نمیگذارن که ما بهتر عمل کنیم. حالا ما به این موارد و راه حل هاشون در بازیگری میپردازیم.
همین الان تکلیف خودت رو، روشن کن، تو بازیگر این فیلمی، از چی میترسی؟ اینکه بگن حرفی بزن؟ کاری بکن ، درست عمل کن، وای چرا اینطوریه و جملات دیگه؟
اینکه ترس نداره، اصلا اومدی همین کارها رو بکنی، دیالوگ، حرکت، رفتار، خطا، تشویق، خرابکاری، درست عمل کردن، بهم ریختن… . بازیگر قطعا ماشین نیست، انسانِ. سردش میشه، گرمش میشه، دیالوگ یادش میره و هزار چیز دیگه. حالا:
اولاً: تو کلی تمرین بیان و بدن و خلاقیت و آموزش های دیگه داشتی، زمان که مهمترین سرمایه ات هست رو برای این هنر گذاشتی برای هدفی که داری، و اینجا بهترین جاست تا خودت رو بعنوان بازیگر ثابت کنی ( البته با نظر کارگردان )، پس حرفه ای باش، به ذهنت اجازه ی ورود همه چیز رو نده، کارِت رو انجام بده و اعتماد به نفس ات رو حفظ کن و فقط یک کار انجام بده: وظیفه ای که بهت دادن، همین.
دوما: کارگردان ( با دکوپاژ) فیلم نامه رو به قسمت های کوچکتر تقسیم میکنه تا بتونه کارای زیادی بکنه، مثلا سرعت در کار، دقت و اینکه امروز چه چیزی رو میخواد و چطور باید فیلمبرداری بشه، اما تو بعنوان بازیگر باید بدونی که این کار کارگردان برای تو هم سود بزرگی داره که تو بعنوان بازیگر اگر در یک قسمت کوچیک ( پلان ) خراب کردی یا نتونستی درست عمل کنی، دوباره کارگردان دستور برداشت مجدد میده، و دوباره صحنه را تکرار می کنند تا تو بهتر عمل کنی و نتیجه ی دلخواهش رو بدست بیاره. پس از این فرصت نهایت استفاده رو بکنید.
یادتون نره ، کارگردان همون آدمی هست که یک بار با انتخاب کردن شما بعنوان بازیگر، حمایتش رو اعلام کرده ، پس دلگرم تر باشین و ترس های بی مورد رو، دور بریزین.
اصلا به تهش فکر کن و برگرد همین جا
فرض میکنیم اوضاع ترس شما بحرانی شد و شما در بازیگری این فیلم، بد عمل کردید، طوری که فکر می کنید قفل شدین و به هیچ صورتی نمی تونید ادامه بدین. در این صورت از کارگردان چند دقیقه وقت بخواهید و به گوشه ای از لوکیشن بروید و چشماتون رو ببندید و فرض کنید که اصلا همه چیز هم نابود شود، شما هم بد عمل کرده باشید و همه چیز به هم بخوره، بنظرتون چی میشه؟ دیگه تموم شد؟ کلا بازیگری رو باید بگذارید کنار؟ گروه های دیگه هم با شما کار نمیکنند؟
قطعا نه، لطفا به این چیزها در این زمان و مکان فکر نکنید ، پس اول خودت رو ریکاوری کن، بعد با قدرت و آمادگی تمام برگرد سر صحنه. اتفاقا اگر فکر کنی که همه چیز اتفاق افتاده( همه ی فکر های بد)، پس دیگه ترس اتفاق افتادن اونها رو نداری، و چون ته کار رو با خودت دیدی و درک کردی، حالا تمام انرژی مونده رو صرف این میکنی که بهترین باشی و الان با خیال راحت و با حالی درست برگرد سر لوکیشن و نشون بده که کسی نمیتونه جلوی راه شما رو بگیره، حتی خودتون. حالا به این بخش توجه کنید تا حالتون اساسی عالی بشه:
باز هم این کارگردانِ عزیز
شما بعنوان هنرپیشه توی تمام اتفاقاتی که میوفته سهیم نیستی، یعنی بخش عمده ای هم به گروه ، فضا و حتی خود کارگردان برمیگرده، مثلا فرض کنید که کارگردان به شما میگه “اینو جذاب تر بازی کن” ، این قطعاً دستور خوبی نیست که یک کارگردان میدهد، چطور می شود جذاب بود؟ اگه منظورمان را درست متوجه باشید بحث ما بر سر این نیست که آن بازیگر برای این نقش جذاب هست یا نه، اتفاقا بحث اینجاست که آن کارگردان باید راهی را پیدا کند تا مفهومش را روشن تر و دقیق تر به بازیگر برساند، در این صورت:
بازیگر هم راه دیگری پیدا می کند تا با عمل کردن به آن منظور کارگردان را عملی کند که اگر او این کار را نکند، بازیگر بجای درست عمل کردن، قطعا گمراه تر می شود و بحران کوچکی به مسئله ی بزرگی تبدیل می شود. همین کارگردان در تمام مراحل تولید فیلم، حامی بازیگرانش است.
توی بحران، نیاز نیست سعی کنی عالی بشی، همین که خوب بمونی یعنی یه قدمِ مهم توی کاری که انجام میدی برداشتی، پس اول به درجه ای از آمادگی بِرِس، بعد قدرتمند تر شو. حالا:
مرحله اول:موقعیت مشابه
خودتون رو در موقعیت های مشابه قرار بدین، مثلا برای بازی یک موقعیتِ نقش، میتونید در خانه آن را تمرین کنید، اینجاست که تخیل و بداهه و باور به کمک بازی شما میان، روبروی آینه بایستید و تحلیل گر خودتون باشید، نکات خوب رو به خاطرتون بسپارید.
مرحله دوم: تداوم و استمرار در تکرار
وقتی موقعیت های مرحله اول رو یافتید و با آن ارتباط درستی برقرار کردین، حالا آن را در زمانهای مشخص شده ( برنامه ریزی شده ) به تمرین بگذارید. مثلا همین تمرین جلوی آیینه که در مرحله ی اول گفتیم را بارها تمرین کنید. حالا سوال پیش می آید: شما با صحنه ای که ده پونزده بار تمرین کردید راحت تر هستید برای بازیگری یا صحنه ای که بار اول است که آن را بازی می کنید؟
قطعا ده پانزده بار، و یه نکته ی خیلی مهم رو اینجا نباید از یاد ببریم که این راه حل برای این مقاله و وضعیت مشابه هست، یعنی بعدا طوری حرفه ای می شوید و عمل می کنید که سریع تمام نشانه ها را از کارگردان و نویسنده و تجربیاتتان دریافت می کنید که در اولین برداشت از یک صحنه، یک بازیگری عالی را به نمایش می گذارید. ( و در مقالات بعدی هم به شما خواهیم گفت که اصلا بعضی از بازیها نیاز به تمرین ندارن، بلکه همین که اولین بار با یک وضعیت روبرو می شوید، خودش می تواند راه حل بزرگی برای بازیگری شما باشه).
چطور این راه حل رو، راحت تر عملی کنیم؟
نظم شخصی، تنها راه نجات یک بازیگر است. برای نسلی که هیچ برنامه ای نداره ( اکثریت)، و یا مدام در شبکه های اجتماعی هست یا کارهای وقت کُشِ این روزها، (اونم در ساعت های طولانی) ، تنها راه نجات نه فقط در این مقاله، بلکه در ایام هنرپیشگی اش، نظم شخصی ست.
دنیایی از حروف رو، تصور کنید. خودتون رو در نقطه ی A فرض کنید، و نقطه ی B را، نقطه ی درست و هدف قرار بدین. در این صورت مبدا و مقصد مشخص هست و بهتر میشه برای رسیدن به مقصد( هدف) برنامه و استراتژدی تنظیم کرد. اما یه چیزی، حروف دیگه مثل چی میمونن؟ همون سنگ هایی که فقط راه سفر رو، برای شما طاقت فرسا می کنند. تنها راه حل حذف سنگ های بی ارزش در راه بازیگری هم همین است و حذف چیزهایی که هیچ کمکی به شما نمی کنند.
اگر دوست داشتید وقتتون در شبکه های مجازی به هدر نره و حداقل از این زمان بهترین نکته ها رو درباره بازیگری بخونید و گوش بدین و لذت ببرید، عضو کانال های ما بشین.
حالا وقتشه ترس هایی که جلوی راه هدفتون رو گرفتن، از سر راه بردارید و نگذارید انرژیتون صفر بشه ، شما امروز نکات خوبی رو درباره بازیگری خوندید که در تمام طول زندگی حرفه ای تون، می تونید عملی اش کنید.